امروز خواهیم رقصید، تا زمانیکه پاهایم تبدیل به گردو غبار شود ولی با دستانت من را نگهدار،در این دنیای سراسر از روشنایی و تاریکی ...امروز خواهیم رقصید،من را به خاطر دانش نخواه، شاید لب قرمز دیگری آنرا برباید،برای دیدن ستارهها بخواه...امروز خواهیم رقصید، روح مرا تا سرآغاز دیگری ببر، بدون اینکه بدانی به کجا خواهد رفت، بدون هیچ چرا و کی،زندگی ممکن است مارا برنجاند...امروز خواهیم رقصید،با تمام برهنه ها،پوشش کاری نمیکند جز تبدیل انسان به یک صخره...امروز خواهیم رقصید،مهم نیست که چه اتفاقی افتاده، بدون در نظر گرفتن گذشتهها،بدون تلاش برای داشتن همهٔ شناخته شده ها...امروز خواهیم رقصید،بدون فکر کردن به حال و گذشته،بدون هیچ سلام و خدافظی، بدون بودن ها...بادها انسان را به سمتی خواهند برد که تنها بخوابد...امروز خواهیم رقصید
حرکت در سطح
-
این برنامه شعر خوانی هوشنگ چالنگی POEM
و گزارش این علف بی رنگ به همراه تو این گونه ست اگر این شب ست اگر این نسیم به همراه تو نواده ی خوابالود هم سیاهی ی تنها خود تویی بهین شب تنها که خود می سازی و آبها که در پای تو می خسبند رنگ می گیرد. .
-
گفتگوی رادیویی با رضا قاسمی
رضا قاسمی، نویسندهی شناخته شده و خالق آثاری چون "همنوایی شبانه ارکستر چوبها"، این روزها دارد آخرین قصه خود را در فیسبوک منتشر میکند. او با ما از دغدغههای نویسندهای میگوید که در زمانه فیسبوک میزید و مینویسد.
-
عدوی تو نیستم من، انکار توام
ناما جعفری، شاعر بیست و هفت سالۀ ایرانی، در مجموعهای با عنوان «تجمع در سلول انفرادی» کوشیده است تجربۀ پرورده و بالیده شدن اندیشه و عاطفۀ شاعران ایرانی را در برخورد به فرایافت پیکار مدنی نمایش دهد.
-
من یک ادوارد دست قیچی هستم ای تیم برتون لعنتی
آدم به دوستی این موجودات عجیب، اما معصوم و صادق بیشتر میتواند اعتماد کند تا کسانی که پشت علاقهشان یک دنیا خودخواهی، منفعتطلبی و ریاکاری نهفته است. من ترجیح میدهم در آن قلعه گوتیک با ادوارد دست قیچی زندگی کنم، از رولتهای گوشت سویینی تاد بخورم
-
چشمان کاملاً باز استنلی کوبریک
هفت سال بعد، «کوبریک» فیلم تحسینبرانگیز «غلاف تمام فلزی» را درباره جنگ ویتنام بهتصویر کشید. آخرین فیلم این نابغه سینما در سال ۱۹۹۹ و با فاصله ۱۲ سال بعد از فیلم قبلی ساخته شد؛ «چشمان کاملا بسته» با بازی «تام کروز» و «نیکول کیدمن» که از جشنواره ونیز موفق به کسب جایزه شد.
-
شعر خوانی رادیویی لیلی گله داران
ناقوس تند می زند در کلیسا حتمن مردی دست زنی را گرفته است من با همین بطری شین شیرین شیراز از شیب تند امشب سرد روم می روم به سقف چکه چراغ ها خاموش شوفاژ سرد
۱۳۹۰ دی ۱۷, شنبه
Leon Gieco - Hoy Bailaré
امروز خواهیم رقصید، تا زمانیکه پاهایم تبدیل به گردو غبار شود ولی با دستانت من را نگهدار،در این دنیای سراسر از روشنایی و تاریکی ...امروز خواهیم رقصید،من را به خاطر دانش نخواه، شاید لب قرمز دیگری آنرا برباید،برای دیدن ستارهها بخواه...امروز خواهیم رقصید، روح مرا تا سرآغاز دیگری ببر، بدون اینکه بدانی به کجا خواهد رفت، بدون هیچ چرا و کی،زندگی ممکن است مارا برنجاند...امروز خواهیم رقصید،با تمام برهنه ها،پوشش کاری نمیکند جز تبدیل انسان به یک صخره...امروز خواهیم رقصید،مهم نیست که چه اتفاقی افتاده، بدون در نظر گرفتن گذشتهها،بدون تلاش برای داشتن همهٔ شناخته شده ها...امروز خواهیم رقصید،بدون فکر کردن به حال و گذشته،بدون هیچ سلام و خدافظی، بدون بودن ها...بادها انسان را به سمتی خواهند برد که تنها بخوابد...امروز خواهیم رقصید
عالی بود :)))
پاسخحذف